واژ ه های پر کاربرد
مادر | مامان | پدر | Dad بابا |
نا برادری – برادر خوانده | خواهر | برادر | والدین |
نا برادری – برادر خوانده | نا مادری – مادر خوانده | پسر | دختر |
مادر بزرگ | پدر بزرگ | پدر بزرگ و مادر بزرگ | ناخواهری – خواهر خوانده |
نوه – پسر پسر – پسر دختر | نوه | Great grandmother مادر جد | Great grandfather پدر جد |
عموزاده – دایی زاده – عمه زاده – خاله زاده | عمو – دایی – شوهر عمه – شوهر خاله | عمه – خاله – زن دایی – زن عمو | نوه – دختر دختر – دختر پسر |
خواهر زن – خواهر شوهر- زن برادر | برادر شوهر – برادر زن – باجناق | پسر خواهر یا برادر – پسر برادر زن و خواهر شوهر | دختر برادر یا خواهر |
دوقلو | Only-child تک فرزند | نا پدری – پدر خوانده | نا خواهری – خواهر خوانده |
شوهر | زن | شوهر سابق | زن سابق |
| مادر زن – مادر شوهر | پدر زن – پدر شوهر |
|
Soldier سرباز | Farmer کشاورز | worker کارگر |
Footballer بازیکن فوتبال | Player بازیگر | Driver راننده |
مغازه دار shopkeeper | خانه دار house maker | پزشک doctor |
dressmakerخیاط زنانه | bankerبانکدار | teacherمعلم |
actorهنرپیشه مرد | bakerنانوا دار | tailorخیاط مردانه |
engineerمهندس | Singer خواننده | actressهنر پیشه زن |
bossرئیس | headmistressمدیر زن | headmasterمدیر مرد |
Boatman قایقران | باغدار gardener | leaderرهبر |
Photographer عکاس | ساعت ساز watchmaker | presidentرئیس جمهور |
foresterجنگلبان | گروهبان sergeant | clergymanروحانی |
welderجوشکار | سفالگر tiller | governorفرماندار |
cameleerساربان | معاون assistant | demarcheبخشدار |
Sheeper چوپان | سرتیپ brigadier | muezzinموذن |
merchantتاجر | استاد professor | Grocer بقال |
writerنویسنده | سرهنگ colonel | carpenterنجار |
studentدانش آموز | نقاش ساختمانpainter | butcherقصاب |
councilشورا | معدنچی miner | وزیر minister |
rancherگله دار | گارسون waiter | نخست وزیر prime minister |
street sweeperرفتگر | ناخدا Capitan | باربر porter |
repairmanتعمیر کار | متخصص specialist | سبزی و میوه فروش greengrocery |
housewifeزن خانه دار | فروشنده seller | شهردار mayor |
opticianعینکساز.چشم پزشک | شیشه ساز glassmaker | وکیل lawyer |
nurseپرستار | barberآرایشگر مرد | judgeقاضی |
pilotخلبان | Decorator آرایشگر زن | ماهیگیر fisherman |
clerkکارمند | calligraphyخوشنویس | هنرمند artist |
cookآشپز | diverغواص | لوله کش piper |
sergeantجراح | reporterخبر نگار.گزارشگر | نگهبان guard |
armyنظامی | firemanآتش نشان | مرد پاسدار guard man |
Coach مربی | touristجهانگرد | افسر officer |
dentistدندانپزشک | Doorkeeper دربان | speakerسخنران |
psychologistروانشناس | Blacksmith آهنگر | sculptorمجسمه ساز |
operatorتلفنچی | retiredبازنشسته | caretakerسرایدار |
Three Things
There are 3 things in life that are never certain: Dreams, Success, and Fortune.
There are 3 things in life that once gone never come back: Time,Words, and Opportunity.
There are 3 things in life that can destroy a man/woman: Alcohol, Pride, and Anger.
There are 3 things that make a man/woman: Hard work, Sincerity, and Commitment.
There are 3 things in life that are most valuable: Love, Self-confidence, and Friends.
There are 3 things in life that should never be lost: Peace, Hope, and Honesty.
زیباترین آرایش : The best cosmetic
* for your lips is *truth
برای لبان شما راستگویی*
*for your voice is* pray
*برای صدای شما دعا به درگاه خداوند
*for your eyes is* pity
*برای چشمان شما رحم و شفقت
*for your hands is* charity
*برای دستان شما بخشش
*for your heart is* love
*برای قلب شما عشق
*and for your life is *friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست
جالبه
این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬ سوم سه حرفی ، چهارم چهار حرفی ... تا هفدهمین کلمه هفده حرفی
I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting; nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability
ترجمه جمله:
نمیدانم این دکترهای خانوادگی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی انها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران می کند
در زمان های قدیم هنگامی که هندوها با کشورهای عربی مراوده تجاری داشتند برای نوشیدن چای به همراه خود پیاله هایی را به این کشور ها خصوصاً عراق و شام قدیم آوردند که در آن کشور ها به بیاله معروف شد.
پس از آن اروپاییانی که برای تجارت به کشورهای عربی سفر می کردند چون در کشورشان از فنجان برای نوشیدن چای یا قهوه استفاده می کردند هنگام بازگشت به کشورشان این پیاله ها را به عنوان یادگاری می بردند و آن را East Tea Can می نامیدند یعنی "ظرف چای شرقی"
به تدریج این کلمه به کشورهای شرقی بازگشت و در آنجا نام استکان متداول شد.
مرغی که در هواست نباید به سیخ کشید |
To run with the hare and hunt with the hounds یکی به میخ و یکی به نعل زدن |
To carry coals to Newcastle زیره به کرمان بردن |
To go with the stream همرنگ جماعت شدن |
To move heaven and Earth آسمان را به زمین دوختن |
Physician, heal thyself کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی |
آب در هاون سائیدن |
Spare the rod and spoil the child کسی که بچه خود را نزند روزی به سینه خود خواهد زد |
The shoemaker's wife goes the worst shod کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد |
Half a loaf is better than no bread کاچی به از هیچ چیز است |
When in Rome, do as the Romans do خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو |
To get out of bed on the wrong side از دنده چپ برخاستن |
There is honour among thieves سگ سگ را نمی خورد |
دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند |
Strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت |
با یک گل بهار نمی شود |
Light come, light go باد آورده را باد می برد |
His bread is buttered on both sides نانش در روغن است |
He is a button short یک تخته اش کم است |
To put the cart before the horse سرنا را از ته گشاد آن زدن |
به ساز کسی رقصیدن |
نه خود خورد نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد |
چون گردکان بر گنبد |
Like a duck in thunderstorm مثل خر در گل مانده |
All is well that ends well شاهنامه آخرش خوش است |
Birds of a feather flock together کبوتر با کبوتر باز با باز |
To bite a file آب در هاون سائیدن |
To have a finger in every pie نخود هر آشی بودن |
دست و پا چلفتی است |
آتش را دامن زدن |
There is no smoke without fire تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها |
To fall from the frying pan into the fire از چاه درآمدن و در چاله افتادن |
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد |